Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-02@20:06:23 GMT

موج‌سواری علیه خاتمی و موسوی با نام فردین

تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۷۴۱۵۹۱

موج‌سواری علیه خاتمی و موسوی با نام فردین

خبرآنلاین نوشت: آن فیلم چالش‌برانگیز فیلم مستند «برزخی‌ها» است که در جشنواره سینماحقیقت به نمایش درآمد. مستندی گفتگو محور که به دنبال دلایل توقیف فیلم «برزخی‌ها» ساخته ایرج قادری، اولین فیلم توقیفی پس از انقلاب است.

فیلم را سازمان سینمایی اوج ساخته و برای تبلیغات آن هم هزینه کرده است، نمونه آن خبر‌ها و نقد‌های مثبت بسیاری است که از این فیلم برای تقریباً تمام رسانه‌ها ارسال شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در چند سطر پیش رو فارغ از حواشی آن جشنواره و پرپاگاندای فیلم می‌خواهیم نگاهی به این اثر بیندازیم.

مستند با فیلم‌سازان، تهیه‌کنندگان و چهره‌های فرهنگی گفتگو می‌کند، از سعید مطلبی فیلم‌نامه‌نویس تا حسین فرحبخش تهیه‌کننده و... تا توقیف اولین فیلم پس از انقلاب را از نگاه آدم‌های درگیر در ماجرا بازگو کرده باشد.

فارغ از گفتگو‌ها و آن بلایی که سر فیلم برزخی‌ها آمد، فیلم‌ساز مستند و حامی آن در روایتش گروکشی سیاسی کرده و به دنبال آن است تا شخصیت‌های سیاسی – فرهنگی دهه ۶۰ همچون سید محمد خاتمی، میرحسین موسوی، سید محمد بهشتی شیرازی، فخرالدین انوار و... را متهم تمام بدبختی‌های اهالی فرهنگ و هنر در آن دهه نشان دهد. این را تأکید کنم که نگارنده این سطور نه سخنگو و نه بلندگوی جریان چپ مسلمان است که امروز زیر چتر اصلاح‌طلبان تعریف می‌شوند؛ چراکه خودشان به‌اندازه کافی عِده و عُده دارند که سخنگو و بلندگویشان باشند، اما این سطور را به‌عنوان مخاطب دو فیلم برزخی‌های ایرج قادری و برزخی‌های عارف افشار و از آن مهم‌تر به‌عنوان موجود زنده که این تاریخ را زندگی کرده است و پرسش‌های بسیاری دارد، می‌نویسم؛ چراکه تاریخ را نمی‌شود تحریف و ماست‌مالی کرد و با یکی دو اعتبار و چند گزاره ناقص سر یک تاریخ پر رنج و «یکی داستان ست پر آب چشم» را هم آورد. نمی‌شود با اعتبار و محبوبیت چند نام -حذف‌شده- در میان مردم همچون زنده‌یادان محمدعلی فردین،  ناصر ملک‌مطیعی،  ایرج قادری و... حرف نادرست را درست نشان داد و برعکس.

برزخ دهه شصت را فراموش کرده‌اید؟

یک: اینکه آقایان خاتمی، موسوی، بهشتی و... در اوایل دهه ۶۰ بر هنرمندان باقی مانده در ایران سخت گرفتند، شکی نیست؛ اما راوی آن‌گونه روایت می‌کند که انگار در آن دوره همه مردمان در فراغت و راحت بودند و همه‌چیز سر جایش بود و هیچ خبری نبود و فقط این آقایان آن بلا‌ها را بر سر محمدعلی فردین و... آورند، واقعاً به گمان آقایان سازنده و سفارش دهنده، توقیف یک فیلم، تمام مشکل دهه ۶۰ بود. سال ۵۸ که دوره کوتاه مدتی در آزادی‌های اول انقلاب بود، فراموش کنید و فقط کافی است نگاهی به وقایع تاریخی از اواخر ۵۸ و تمام سال ۵۹ داشته باشید تا بتوانید خطی از واقعیت را پیدا کنید.

تصور کنید در آن دوره آشوب کافی بود به‌جای این خاتمی آن خاتمی بر سریر قدرت فرهنگ نشسته بود، خیلی فرقی می‌کرد؟ یا اگر به‌جای آقایان موسوی و بهشتی و دیگران، آقایان حسین شریعتمداری، صفار هرندی و... در فرهنگ و سینما حکم می‌راند، برزخی‌ها رفع توقیف می‌شد، و مدال‌های قهرمانی بر گردن فردین و ملک‌مطیعی می‌انداختند؟ شوخی‌تان گرفته است یا مخاطب و مردم را گم‌کرده‌اید و نمی‌شناسید. یا تصورتان این است که همه در دستشان کاردکی گرفته‌اند و وقایع تاریخی را پاک می‌کنند. واقعاً در بقیه امور اوضاع چگونه بود؟ همه جای دیگر این سرزمین مدارا بود و همه برای زخم‌های ایجاد شده مرهم و مداوا بودند و فقط می‌ماند فیلم برزخی‌ها.

توقیف و متوقف کردن و حذف و نادیده گرفتن تمام امور مربوط به مدرنیزاسیون ساخته شده در پیش از انقلاب در دستور کار تمام آقایان انقلابی بود و چپ و راست نداشت. اصلاً سینما از نگاه متدینین یک معضل بود، همان‌هایی که پدران جریان راست و محافظه‌کار هستند، نه دیروز و در دهه ۶۰ که آن نگاه تا همین امروز هم هست و خط و خط‌کشی دارد و خودی و غیرخودی می‌کند. مگر ما فراموش کرده‌ایم که چه شد؛ بعد از امثال خاتمی‌ها، مصطفی میرسلیم‌ها از جریان اصولگرا، وزارت فرهنگ را به دست گرفتند و خدا را شکر نظرات مشعشع ایشان نه در دهه۶۰ که همین امروز در ۱۴۰۱ نیز دست‌به‌دست می‌شود. آقایان در «اوج» به‌گونه‌ای روایت می‌کنند که انگار آن زمان جریان مطبوعشان «ژان پل سارتر» و «میشل فوکو» در آستین داشته، اما به‌جای این دو، خاتمی وزیر ارشاد شده است.

سازنده فیلم به‌گونه‌ای روایت کرده است که انگار تمام جریان انقلابی، زنده‌یادان فردین و ملک‌مطیعی و... را پذیرفته بودند و فقط همین چهار نفر که در فیلم اصرار دارند که باید توبه کنند و باید جوابگو این دنیا و آن دنیا باشند، نپذیرفته بودند، واقعاً می‌شود این همه ساده‌انگار بود که مدیرمسئول روزنامه کیهان و شخص نخست‌وزیر و دو نفر دیگر در مقابل ۳۰ میلیون جمعیت ایران آن زمان ماندند، سینما‌ها را چه کسانی آتش زدند، همین چهار پنج نفر آتش زدند؟ جامعه در تبی انقلابی از چپ و راست می‌سوخت. انواع سازمان‌های چریکی و مسلح در تهران روبروی هم اسلحه کشیده بودند و هر کس از هر کجا رد می‌شود سنگ و گلوله‌ای به پیکر فرهنگ می‌زد.

پهلوان مرده را عشق است

دو: پهلوان مرده را عشق است، حالا و پس از درگذشت هر سه آن چهره‌های محبوب سینمای عامه‌پسند (فیلمفارسی) ایران یعنی زنده‌یادان فردین و ملک‌مطیعی و ایرج قادری فیلمی درباره حق‌وحقوق ضایع شده آنان ساخته شده است. اگر این‌چنین است و شما به دنبال احقاق حقوق هنرمندان هستید و امروز در قدرت نشسته‌اید، هم موسسه فرهنگی عریض و طویل اوج را دارد و هم شبکه افق و ...  «بهروز وثوقی» زنده را به وطن بازگردانید، شاید خواسته بسیاری هم نداشته باشد و فقط بخواهد سال‌های آخر عمر را در سرزمین مادری باشد، شرایطش را محیا کنید.

آن زمان که دولت در دست شما بود – بعید است دولت اول محمود احمدی‌نژاد را گردن نگیرید- وقتی رئیس‌جمهور یک دوره محبوبتان از هنرمندان خارج از کشور خواست به ایران برگردند، آن خواننده ساده‌دل «حبیب محبیان» بازگشت و اینجا دق کرد بدون آنکه حتی یک وعده داده شده به او عملی شود. واقعاً آنجا هم پای این آقایان در میان بود؟ گفتگوی مهران مدیری با ناصر ملک‌مطیعی را سال ۹۶ تحمل نکردید و از صداوسیما پخش نشد به هزار بهانه، آن سال که خاتمی ممنوع‌التصویر بود و موسوی در حصر خانگی و صداوسیما دربست در اختیار شما، نه؟! شبکه افق که از آن شما بود، شما به‌جای شبکه نسیم آن گفتگو را پخش می‌کردید یا امروز پس از درگذشت زنده‌یاد ملک‌مطیعی با حذف مهران مدیریِ این روز‌ها پخش کنید. این هم نمی‌شود؟ شاید خاتمیِ آن دوره در امروز شما زنده است و نفس می‌کشد.

سازمان فرهنگی و هنری اوج ۱۳۹۰ تأسیس شده است، تصور می‌کنم که قبل از آن، جریانی که پشت این سازمان هستند هیچ قدرتی در فرهنگ و هنر نداشتند، زنده‌یاد فردین که درگذشته بود، هیچ. تا سال ۹۷ که زنده‌یاد ملک‌مطیعی زنده بود، فرصت داشتید یکی از شخصیت‌های آثار تولید شده را به او بدهد، آن هم نمی‌شد؟ پس مشکل به سال ۶۰ و فیلم برزخی‌ها برنمی‌گردد. شما با این چهره‌ها مشکل داشتید، چپ و راست هم نداشت. بماند که اگر موسوی‌ها و بهشتی‌ها در دهه ۶۰ آن‌ها را حذف کردند، «حسن عباسی»‌ها که از نزدیکان شما هستند امروز ورزشکار، بازیگر، فیلم‌ساز، موسیقیدان زن و مرد را به هیچ می‌گیرد و اگر به او باشد هرکس به غیر از آنچه او فکر می‌کند را باید حذف کرده، بودش را نابود کرد.

ملاک حال فعلی افراد است

سه: نمی‌خواهم بگویم که این مستند و سخنرانی‌های استادتان رائفی پور و رائفی پور‌ها در یک سنگ و سنگر است و برنامه آن بوده که به بهانه محمدعلی فردین و ... چند نفر دیگر که محبوب‌اند و اگر چیزی درباره آنان ساخته شود، حتماً مردم می‌بینند به دنبال سیاسی‌کاری هستید؛ ولی نمی‌شود هم انکار کرد که پاس‌کاری خوبی انجام شده است؛ نکته کجاست؟ اینجاست که این فیلم و آن سخنرانان روی این حرف تأکید دارند که؛ آقایان خاتمی، موسوی و... دیروز در دام افراط بودند و با هنرمندان و فیلم برزخی‌ها آن کردند و امروز در دام تفریط هستند و هر چه می‌گویند، افتادن از این سر بامی است که آن سال‌ها از آن سرش می‌افتادند. اگرچه امروز برای مردم راست و چپ در یک ترازو نشسته‌اند و تمایزی برای هیچ‌کدام قائل نیستند، اما این حرف از بنیاد غلط است و منطق ساده‌انگارانه و کودکانه‌ای دارد. اگر کسی دیروز حرف اشتباه و عمل غلط انجام داد، دلیل آن نمی‌شود که سخن و رفتار امروزش غلط و نابجا و نادرست باشد. در حوزه فرهنگ که تقریباً این توارد اشتباه محض است چراکه بسیاری از فیلسوفان و هنرمندان و اندیشمندان در دوره‌ای حرفی زده‌اند و در دوره دیگر تمام آن حرفشان را نادرست دانسته‌اند و از آن اشتباه گذشته‌اند. سخن و عمل هر کس با توجه به تاریخ و سابقه و بستر تاریخی آن سنجیده و سنجه می‌شود.

مثال بارز آن در طرفداران انقلاب، پدرِ جریان سیاسی پایداری‌هاست. «آیت‌الله مصباح یزدی» که در دوره قدرت چپ‌ها از قدرت دور بود؛ چراکه پیش از انقلاب درباره انقلاب با آیت‌الله خمینی اختلاف‌نظر داشت، اما او در دوره بعد، موسسه امام خمینی را در قم راه‌اندازی کرد و مرشد جریان پایداری شد که از دل آن یارغاری همچون محمود احمدی‌نژاد (حداقل برای یک دوره) بیرون آمد. پس کماکان ملاک حال فعلی افراد است، اگر گذشته خطا کرده‌اند دلیل به استمرار آن خطا نیست.

پی‌نوشت:

یک - نقد سینمای عامه‌پسند و فیلم‌هایی که زنده‌یادان محمدعلی فردین و ملک‌مطیعی و بهروز وثوقی و دیگران و دیگران بازی کردند، بماند به‌وقت دیگری، این نوشته دفاعی از فیلمفارسی نیست.

دو - حق ضایع شده زنان هنرمندی که در آن سال‌ها همه‌جوره جُور کشیدند هم بماند شاید وقتی دیگر.

منبع: فرارو

کلیدواژه: سینما حقیقت فردین و ملک مطیعی محمدعلی فردین فیلم برزخی ها ایرج قادری زنده یادان دهه ۶۰

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۴۱۵۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کیومرث صابری؛ چگونه «گل‌آقا» و بعد «گل‌آقای ملت ایران» شد؟/ "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق"؛ ناراستی که راست تلقی شد!/ نمادی که می توانست نهاد شود اما نشد

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز 11 اردیبهشت بیستمین سالگرد خاموشی کیومرث صابری فومنی است؛ نام ماندگار طنز در ایران بعد از انقلاب 57 که از حسن اعتماد رهبران جمهوری اسلامی به خود و سابقه دوستی با شهید رجایی بهره برد و در فضای جنگ جسارت کرد و با حمایت سید محمود دعایی ستون «دو کلمه حرف حساب» را در روزنامه اطلاعات به راه انداخت و بعد از چند سال در ادامۀ آن مجلۀ «گل آقا» را منتشر کرد که برای خیلی‌ها یادآور دوران «توفیق» بود.

 

          کارتون هادی حیدری به یاد کیومرث صابری (گل آقا). هادی حیدری خود از دست پروردگان مجله گل آقا و از همکاران آن بوده است


  
   نسل تازه‌ شاید نداند کیومرث صابری فومنی (که بر خلاف خیلی‌های دیگر نام شهرستان زادگاه را حذف نمی‌کرد و کامل می‌آورد) چه نقشی بر جای گذاشت و در تمام دهۀ 70 یکی از تأثیرگذارترین چهره های فرهنگی و مطبوعاتی بود و از خشکی و زُمُختی و عبوسیِ سیاست در دهۀ 60 هم می‌کاست چه رسد به دهۀ 70 که حال و هوا تغییر کرده بود.
  
  روزنامۀ اطلاعات نزد برخی به عنوان روزنامه‌ای خنثی شناخته می‌شد و می‌شود اما همین روزنامه کارهایی کرده کارستان که از هر کسی برنمی‌آمده و یکی هم ستون «دو کلمه حرف حساب» با محتوای طنز در این روزنامه است. آن هم در چه سالی؟ 23 دی 1363 بود. در گرماگرم جنگ که روزنامه‌ها و خود سیاست عبوس بود و رابطۀ مردم با طنز در برنامه‌ "صبح جمعه با شما"ی رادیو خلاصه می‌شد و شوخی با گوشت 75 تومانی (75 تا تک تومان و نه 75000 یا 500 هزار تومان!) و کمی دیگر از این دست؛ پس از اتفاقات سال 60 همه دست به عصا شده بودند.

«دو کلمه حرف حساب» یک اتفاق بزرگ در تاریخ مطبوعات بعد از انقلاب است که طنز ژورنالیستی و مکتوب را احیا کرد و اگر سابقۀ نویسندۀ آن در دوستی با شهید رجایی چه در دبیرستان کمال و چه دوران وزارت آموزش و پرورش و نخست‌وزیری و ریاست جمهوری او و بعد هم دوران کوتاهی در دورۀ ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای نبود این امکان هرگز فراهم نمی‌آمد و نقش مرحوم سید محمود دعایی هم از این نظر ستودنی است. ( نامه‌های اولیه مرحوم رجایی به عنوان نخست‌وزیر به ابوالحسن بنی‌صدر رییس جمهوری که نثر شسته و رفته و لحن اداری‌تری دارد به ویرایش صابری است. بعدتر که اختلافات تشدید شد و در عنوان نامه‌ها به جای "برادر گرامی دکتر سید ابوالحسن بنی‌صدر مقام محترم ریاست جمهوری" تعابیر صریح و ساده را شاهدیم و لحن نامه‌ها هم کمی تند شده می‌توان حدس زد نیاز به بازنویسی و ویرایش او نبوده است. کتاب نامه‌های نخست‌وزیر به رییس جمهوری منتشر شده)

 مرحوم دعایی در اطلاعات ستون‌های روزنامه را به نویسندگان منتقدی داد که با اصل انقلاب و نظام مشکل نداشتند هر چند که در صفحات لایی نویسندگانی چون سعیدی سیرجانی و باستانی پاریزی یا اسلامی ندوشن و چهره‌های کلاسیک دیگر نیز می‌نوشتند.

  از آن پس تا روزنامۀ اطلاعات را می‌خریدیم اول و قبل از آن که کاملا باز کنیم گوشه سمت راست صفحۀ 3 را کنار می‌زدیم تا ببینیم "دو کلمه حرف حساب" دارد یا نه و گاه در همان حالت می‌خواندیم. مثل حالا نبود که در گوشی تلفن همراه به هر سو سرک بکشی و تازه در این روزگار هم نویسندگان صاحب سبک همچنان متفاوت‌اند.

  کیهان هم البته بعدها یک ستون را در صفحۀ ماقبل آخر به طنزنویسی داد که ارزش کار صابری را بیشتر نشان می‌داد و گویا نویسندۀ آنها وفاداری خود را به طرقی دیگر نشان داده بود و البته دلی نمی‌ربود.

  این که در اوج جنگ و در روزنامه‌ای که سرپرست آن را امام خمینی تعیین کرده طنز سیاسی بنویسی کاری نبود که از هر که برآید ولی صابری فومنی انجام داد و «گل آقا» فراتر از آن که خاطره توفیق را زنده می کرد یادآور امضای دهخدای بزرگ بود: "دخو" در دورانی که «چرند و پرند» را در روزنامۀ "صور‌اسرافیل" می‌نوشت.

  خیلی‌ها نمی‌دانستند نام اصلی «گل‌آقا» چیست و لو هم نمی‌داد مگر مواقعی که در همان ستون جدی می‌نوشت و لوگو نداشت اما مشخص شد که او کیست.

 با این حال تصویری از او منتشر نمی‌شد و فراموش نمی‌کنم که اول بار وقتی در یکی از جلسات ماهانۀ خانۀ عمویم او را از نزدیک دیدم مدام آن جثۀ کوچک با ظاهر غیر حزب‌اللهی و ریش تراشیده و با لهجۀ گیلکی را ورانداز می‌کردم و نمی‌توانستم باور کنم گل‌آقا هم او باشد و بعدتر که به خاطر فعالیتی که در کار گل و گیاه داشتم به خانۀ او بالای پل صدر در خیابان شریعتی رفتم او را صمیمی‌تر هم یافتم و وقتی دانست نه به اندازۀ او اما اهل ادبیات هم هستم حرف‌هامان بیشتر گل انداخت خاصه درست در یکی از روزهای عید نوروز 1368 که هر دو از خبر استعفا یا برکناری آیت‌الله منتظری شوکه شده بودیم و کار به سخن گفتن از سیاست هم کشید و با این که 24 سالی بزرگ‌تر بود اختلاف سنی زیادی حس نمی‌کردم. از گل و گیاه و فضای سبز به شعر و ادبیات تا مطبوعات و روزنامه‌نگاری و البته سیاست و انطباق تصویر گل‌آقایی که در نوشته‌ها می‌شناختم با آن کاراکتر ذهن مرا به شدت درگیر کرده بود.

  گل‌آقا اما بیش از آن که یادآور آن ستون باشد به خاطر «مجلۀ گل‌آقا» بر سر زبان‌ها افتاد. نشریه ای با حال و هوای "توفیق"  که 6 سال بعد از راه‌اندازی آن ستون و اول آبان 1369 با شمارگان صد هزار نسخه به قیمت 15 تومان روی دکه رفت و به سرعت به فروش رسید و به چاپ دوم و شاید سوم رسید و تجدید چاپ شد. صابری البته مجله را با همکاری مرتضی فرجیان راه انداخت اما چنان با صابری شناخته می‌شد که پایان همکاری آن دو چندان که تصور می‌شد سر و صدا نکرد. هر چند به خاطره ای تلخ بدل شد و برخی معتقدند در حق مرحوم فرجیان جفا شد.

غم بزرگ زندگی او البته از دست دادن فرزند جوان خود -آرش- در سانحۀ رانندگی بود و نمی دانم چرا بزرگان ادبی ما که به سوگ فرزند نشسته اند کم نیستند. با این حال همین که ذوق او در پی این سوگ مرد افکن نخشکید و دوباره نوشت، کاری ساده نبود و حالا زندگی او بیش از پیش «پوپک» بود که برای روشن نگاه داشتن چراغ گل آقا پس از پدر کوشید اما او هم یک جا متوقف کرد چون زمانه، دیگر شده بود.
   
  گل‌آقا در تمام دهۀ 70 نشریه‌ای مهم و خواندنی و تأثیر‌گذار بود که مطالب آن نقل می‌شد و از توقیف‌های 1379 نیز جان به در برد اما دو سال بعد در دوم آبان 1381 و در دوازدهمین سالگرد تولد مجله خود صابری تصمیم به توقف انتشار گرفت و این بار امضای نوشتۀ او نه گل‌آقا بود نه شاغلام و نه غضنفر (شخصیت‌هایی که خلق کرده بود تا نمایندگان تیپ‌های مختلف اجتماعی باشند) بلکه امضا کرد: صابری فومنی. یعنی پایان و خداحافظ!

  او هیچ‌گاه دلیل توقف انتشار نشریه‌ای را که به یک نهاد تبدیل شده بود اعلام نکرد اما همان موقع برخی حدس زدند پس از دوم خرداد 76 و در پی ظهور طنزنویسانی چون سید ابراهیم نبوی ذائقۀ مردم تغییر کرده بود و نه می‌توانست مانند آنها باشد و نه شکل گذشته مخاطبان را سیراب می کرد ولی دلیل اصلی چیز دیگری بود. این که انتظار داشت نه تنها تحمل شود بلکه او را قدر بدانند که توجه مردم را به داخل جلب کرده ولی حاکمیت و سلیقه ها چندان دوپاره شده بود که اعتماد سابق به او هم زایل شده بود. 
  
  انکار نمی‌کرد که ایفای نقش سوپاپ برای جلوگیری از انفجار اجتماعی بد نیست ولی وقتی آدمی با مشخصات سعید مرتضوی به جان مطبوعات افتاده بود نه می‌شد با او در افتاد و نه نادیده‌اش گرفت و ادامۀ انتشار عملا ممکن نبود. اگر از نهادهای غیر دولتی انتقاد می‌کرد چه بسا سراغ او می‌آمدند و اگر از خاتمی با اقتدارگرایان هم‌سو می‌شد. در این فضا گویا حسن حبیبی که حامی و در عین حال سوژۀ گل‌آقا بود توصیه کرد فتیله را پایین بکشد.

   این احتمال هم جدی است که وقتی شنید به سرطان مبتلاست نمی‌توانست ادامه دهد و کمتر از دوسال بعد درگذشت. جالب این که مشهورترین جمله دربارۀ گل‌آقا سخنی است که هرگز نگفت و ننوشت: "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق!"

  در آستانۀ دوم خرداد 1376 این شایعه به شکلی بسیار گسترده پیچید که گل‌آقا نوشته "بنویسید خاتمی بخوانید ناطق" یعنی قرار نیست آرا درست شمرده شود حال آ‌ن که چنین جمله‌ای را ننوشته بود اما ضرب‌المثل و به گل‌آقا منتسب شد.

  در دوران "دو کلمه حرف حساب" روزنامۀ اطلاعات و بعد از آن که رهبران نهضت آزادی را افراد مسلحی ربودند و گویا شبه تیربارانی دروغین به قصد ترساندن برای آنان ترتیب دادند این خبر در رسانه ها قابل نقل نبود و از اینترنت و کانال تلگرامی و شبکۀ ماهواره‌ای هم البته خبری نبود اما گل‌آقا در قالب طنز نوشت که "شاغلام پیشنهاد داد دسته جمعی به بهشت‌زهرا برویم و زیارت اهل قبور کنیم و گفتیم: نه! خطرناک است. مگر نشنیده‌ای که می‌زنند؟ شاغلام پاسخ می‌دهد ولی ما پنج نفریم در حالی که آنها 9 نفر بودند. گل آقا هم می‌گوید: درست است ولی آنها اول می‌زنند بعد می‌شمرند!"

    گل آقا چنان که اشاره شد آدمی مبادی آداب بود و وقتی دانست طنز کوتاه او در اطلاعات درباره مارگارت تاچر به سبب خانم بودن نخست وزیر انگلستان نوشته او را غیر اخلاقی جلوه داد رسما عذرخواهی کرد.

  از ویژگی‌های صابری این بود که نثری بسیار فاخر داشت و با ادبیات کلاسیک و معاصر نیک آشنا بود و بی‌شک برخی از نوشته‌های او در کتاب‌های درسی به عنوان نمونۀ نثر پیراسته قابل درج و تدریس است اگر ذوقی مانده باشد. کافی است اشاره شود که وجه ادبی منحصر به خود صابری هم نبود.تا جایی که ابوالفضل زرویی نصرآباد یکی از بالیدگان گل آقاست که او هم ناباورانه چشم از جهان بست و از بیشتر ویژگی‌های صابری برخوردار بود و راز توقف انتشار گل آقا را هم او فاش کرد وقتی صابری رفته و خود نیز با مرگ دست و پنجه نرم می کرد.

  الگوی اصلی گل‌آقا اما نه توفیق‌ها که  علی اکبر‌خان دهخدا بود. مشروطه‌خواه، اهل ادبیات، نویسنده، ملی، روزنامه‌نگار و البته فرهنگ‌نویس و صابری فومنی فرصتی برای انجام این آخری پیدا نکرد.
  

  از خاطرات قابل توجه کیومرث صابری یکی این بود که چند ماه مانده به درگذشت امام خمینی همراه با مرحوم دعایی به دیدار رهبر فقید انقلاب می‌رود. در حالی که بعد از قبول قطعنامه 598 و تعبیر جام زهر تمام دیدارهای عمومی امام لغو شده بود و به خاطر آن و نیز بیماری سرحال نبود و صابری می‌گوید بسیار خسته و حتی افسرده به نظر می‌رسید و نگاه‌مان نمی‌کرد و دعایی گفت: پس ما برویم چون شما نگاه مان هم نمی‌کنید ولی آقا! این آقا گل‌آقاست ها و تا امام نام او را شنید نگاهی کرد و لبخند زد و خندید.

  آدم‌هایی چون کیومرث صابری فومنی در گذر زمان بیشتر شناخته می‌شوند و در این 20 سال عیار او روشن‌تر شده است و نثر او همچنان گواه است. نثری که جا دارد در کتاب های درسی بیاید بلکه دانش آموزان هم از این همه ملولی کتاب های درسی به درآیند. (این که صابری بسیار کوشید گل آقا را فراتر از نماد به عنوان یک نهاد تثبیت کند تا قائم به شخص او نباشد و بعد ادامه یابد و دختر و دوستانش مدتی بعد از مرگ در این راه کوشیدند و ناکام ماندند می تواند به عنوان شاهدی دیگر بر نظریه دکتر کاتوزیان هم باشد: ایران؛ جامعه کوتاه مدت که به ایران؛ جامعه کلنگی هم مشهور است و این که در ایران نهادها نمی مانند و قائم به افراد است و برای همین مدام شاهد روز از نو روزی از نو و نقطه سر خط هستیم!) 

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: دیدار گل آقا و آیت‌الله خامنه‌ای (+عکس)/ نامه رهبری درباره مجله

دیگر خبرها

  • عکس قدیمی از سید محمد خاتمی و فیدل کاسترو
  • افشاگری سلیمی نمین علیه مهدی نصیری
  • انتشار یک عکس خاص از آیت الله مطهری در حال اسب سواری
  • عکسی خاص از آیت الله مطهری در حال اسب سواری
  • واژگونی سواری پراید در محور میاندوآب_ مهاباد
  • محمد خاتمی: تورم به سطح فوق‌العاده نگران کننده رسید | چرا به شاخص‌های برنامه ۲۰ ساله نزدیک نشده‌ایم؟
  • سید محمد خاتمی: تورم به سطح نگران کننده‌ای رسیده است
  • 3 مصدوم درحادثه واژگونی سواری پراید در محور میاندوآب _مهاباد
  • کیومرث صابری؛ چگونه «گل‌آقا» و بعد «گل‌آقای ملت ایران» شد؟/ "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق"؛ ناراستی که راست تلقی شد!/ نمادی که می توانست نهاد شود اما نشد
  • کیومرث صابری؛ چگونه «گل‌آقا» و بعد «گل‌آقای ملت ایران» شد؟/ "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق"؛ ناراستی که راست تلقی شد!